امروز دو نوع برداشت از ایل در کشور ما وجود دارد. یک رویکرد که میگوید زندگی پرامکانات و نوین شهری دیگر تاب کوچنشینی ندارند و زندگی ایلیاتی از بین خواهد رفت و رویکرد دیگر که میخواهد از زندگی به سبک عشایر به عنوان یک میراث تاریخی نگاه میکند تا این سنت حفظ شود. از نظر شما آیا در جامعه ایران امروز زندگی کوچنشینی همچنان میتواند نقشآفرین باشد؟
او را بیشتر به کتاب «کاریز» و تحقیقات ارزشمند درباره قنات میشناسندش اما همه آن چیزی که «جواد صفینژاد» بر آن عمر صرف کرده قنات نیست. در این سالها او بر عشایر غربی کشور و بهخصوص بختیاریها یا همان لرهای بزرگ مطالعات بسیاری داشته است. چندی پیش بود که کتاب او با نام لرهای ایران به چاپ دوم رسید.
معتقد است علوم انسانی و اجتماعی در ایران آنچنان که باید به پدیدههای درون ایران نپرداخته است. پدیدههایی همچون ایل، کوچ، قنات، روستا و شهر و… پدیدههایی که هنوز رازآلوده و مبهمند و در آستانه از بین رفتن.
جواد صفینژاد درباره ایل سخن به میان میآورد به مناسبت انتشار مقاله تازهاش که البته آن را چندین سال پیش نوشته که امروز در «جغرافیای جامع ایران» به انتشار رسیده است.
امروز دو نوع برداشت از ایل در کشور ما وجود دارد. یک رویکرد که میگوید زندگی پرامکانات و نوین شهری دیگر تاب کوچنشینی ندارند و زندگی ایلیاتی از بین خواهد رفت و رویکرد دیگر که میخواهد از زندگی به سبک عشایر به عنوان یک میراث تاریخی نگاه میکند تا این سنت حفظ شود. از نظر شما آیا در جامعه ایران امروز زندگی کوچنشینی همچنان میتواند نقشآفرین باشد؟
از نادرشاه سوال کردند که چرا عشایر را یکجانشین نمیکنی و پاسخ داد که عشایر لشکر من را تشکیل میدهند. واقعیت این است که تمام حکومتها در زمان جنگ یا مواقع دیگری که نیاز پیدا میکنند یاد عشایر میافتند. از سوی دیگر زندگی در کیان کوه و منطبق شدن با پستیها و بلندیهای آن کار خردی نیست که هرکس از پسش بربیاید. از سوی دیگر این گمان ما غلط است که زندگی ایلیاتی را در معنایی بسیار سنتی و مربوط به سالیان دور و دراز میفهمیم که دیگر نسبتی با زندگی امروز ندارد. عشایر بسیار مدرن هستند و نیازهای خود را در جامعه امروزی بهخوبی تشخیص دادند. امروز یک طایفه یا تیره دیگر دام را «هِی» نمیکند تا از دامنهها و رودخانهها بگذرد بلکه با ماشین کوچ میکند. آنها موبایل دارند، در چادرهایشان به کمک برق تراکتور تلویزیون میبینند و کارهای دیگری که همه از پدیدههای زندگی جوامع نوین هستند. رسمی که از قدیم میان عشایر لر وجود داشته این بوده که عشایر هر وقت در مسیر کوچ توقف میکردند، مردان طایفه به محض رسیدن چادر سپیدی برپا میکردند تا آقای معلم و بچهها مهیای کلاس شوند. این رسم هنوز هم وجود دارد و نشانگر آن است که فردی که کوچ میکند ضرورت آموزش را درک کرده است. آنقدر که قبل از برپایی چادرسیاه خودش چادر کلاس درس را برپا میکند.
پس چرا تعداد ایلیاتیهای ایران روزبهروز کم میشود؟
این از سویی برمیگردد به یکسان شدن جامعه جهانی که بر شهرها و کلانشهرها متمرکز است. شهرهایی که همه نیازها باید در آن برآورده شود و عشایر هم رفتهرفته این امکانات را مییابند. فرزندان آنها دانشگاه میروند، در شهر ساکن میشوند، به فروشگاهها میروند و… در گذشته عشایر خودکفا بودند یعنی هرچه را میخواستند خود تولید میکردند. اما جامعه هر امکان جدیدی که ساخت به شهرها داد. مدرسه، مریضخانه و فروشگاهها و اینها جذب شده و به امکانات شهری وابسته شدند. درصورتیکه مدرسه یا درمانگاه یا شکلهای دیگر از امکانات رفاهی برای عشایر طوری تعریف نشدند که در هر موقع برای آنها کارآمد باشد. معالوصف اگر خانوادهای سه برادر داشته باشد، دو نفر به شهر میروند و کار میکنند و یک نفر میماند تا از گله خانواده مراقبت کند و در این میان هزینههای زندگی را میان یکدیگر تقسیم میکنند. در واقع به جای سه خانوار یک خانوار باقی میماند که کوچ کند، بر دیمزار جو بکارد و بز و گوسفندان را زیاد کند
.
با این حساب آیا در میان فلاتی که دور تا دورش کوه است از کوچنشینی دفاع کنیم؟
بله، ارتفاعات بالای دوهزار متری ایران را چه کسی جز عشایر و مردمان کوهستان میشناسد؟ اینکه تکنولوژی آمده است و دیگر به همه نقاط اشراف داریم به جای خود. آن را کناری بگذارید. بهطور تاریخی چه کسانی در میان این کوهها زندگی کردند و قوانین طبیعیاش را میدانند؟ برای مثال درخت بلوطی که از مهمترین نمادهای رشتهکوه زاگرس است.
خود جغرافیای ایران با این جامعه کوچنده چه نسبتی دارد؟
مساله در این است که عشایر باید کوچ کنند و زندگی اینها با طبیعت وابسته خواهد بود. اگر به روستا بروید دایم درباره آب و زمین صحبت میکنند ولی عشایر دایم درباره مرتع و کوچ صحبت میکنند. مرتع خوب در این کشور روی دامان کوهستان است و نه در مسیرهای هموار اگر در جوامع دیگر افراد یکجانشین هم نباشند بر سطح جابهجا میشوند اما عشایر ایران اکثرا در میانه کوهها در جستن مراتع در حال کوچند و برای همه این اصول هم قوانینی دارند که مثل وجدان اجتماعی است و تجاوز به حریم این قوانین مجازات را در پی دارد.
همین جستوجو برای مرتع بهتر جنگهای محلی طول و دراز را پدید آورده است؟
عشایر دامدارند و گله ثروتشان است که با خود ازدیاد میآورد. برای مثال عشایر غرب کشور قبل از اینکه بخواهند کوچ کنند، چند نفر از طایفه خود را به مرتع مقصد میفرستند که اگر به حاصلخیزی سال گذشته نبود، مازاد دام خود را بفروشند و براساس میزان علف مرتع دام به گرمسیر یا سردسیر ببرند. اگر طبیعت خیلی خسّت داشته باشد این است که هر رده عشایری در هر واحد جغرافیایی که هست خیلی محرمانه به مرتع همسایه چشمداشت دارد و این است که حمله میکنند به مرتع همسایه اگر گرفتند مازاد دام خود را به مرتع همسایه بفرستند.
امروز عشایر را متهم میکنند به چراندن بیرویه دامها در مراتع. چطور میشود که طی هزاران سال سبک زندگی واحد، همین چند دهه اخیر عشایر روی به تخریب مرتع آورده باشند؟
وقتی مطالعهای درباره فرهنگ یک جماعت صورت نمیگیرد نتیجه این میشود که گزارههایی صادر میشود که انطباقی با واقعیت ندارد. هنگام چرای دام در یک مرتع، زنان عشایری، علوفه مخصوص آن مراتع را میچینند و تخمشان را بیرون میکشند. چند روز قبلتر از موقع کوچ این تخمها را در کیسهای که سوراخ دارد بر گردن گوسفند و بزی میکنند که شاخص هستند یعنی به عنوان یله گله جلوتر از بقیه راه میروند.
تخمها از کیسه آویخته بر گردن این گوسفندان به دل خاک میروند و گوسفندان دیگر نیز روی آن راه میروند تا هم دانه را به اعماق خاک بفرستند و هم بر آن کود بریزند. این تنها یک مثال است تا بدانیم عشایر با محیط زندگی خود، خیلی بهتر از آنچه ما فکر میکنیم، رفتار میکنند.
سندی دست من است که نشان میدهد یکی از سران طوایف بختیاری پیش از آغاز کوچ گفته است که هر کس شاخهای از بلوطی جدا کند پنج تومان جریمه میشود.
همه اینها نشانگر آن است که قواعدی در زندگی ایلیاتی وجود دارد که بسیار همدلانه با طبیعت برخورد میکند اما روی هیچکدامشان مطالعهای انجام نشده است و تنها نظراتی از پشت میز درباره عشایر پرتاب شده است.
حتی زمانی که نیاز است حمله کنند و روستایی را غارت کنند هم واقعیت خلاف تصور ماست.
من تاریخ غارت منطقهای را بررسی کردم و نکته جالب این بود که عکسی یافت که در آن غارتگر و غارت شده کنار هم نشسته بودند و در خانهای چای میخوردند.
مثلا یکی از قوانین این بوده است که نباید همه اموال را غارت کرد و این باید میان همه افراد ده یا طایفه تقسیم شود حتی آنانی که توانی برای حمله نداشتهاند یعنی افراد پیر زنان بیوه و زخمیها.
از قوانینی که میان عشایر وجود داشته گفتید. نوع همبستگی و ارتباط جامعه ایلیاتی با شهرها چگونه بوده است؟
درست در همسایگی چند فرسخی یک ایل که کوچ میکرده، شهری وجود داشته است. برای مثال ایل طیبی در جوار شهر بهبهان استان خوزستان میان منطقه گرمسیرِ کهگیلویه و سردسیرِ بویراحمد کوچ میکرده است. مردمان این ایل محصولات تولیدی خود را به بهبهان میآوردند و هرکس با کاسبکاری در بهبهان رابطه داشت که شیر و ماست و پنیرش را به او میفروخت و در عوض پارچه و خرما و… میگرفت یا هر وقت که به بهبهان میآمد، خودش و خانوادهاش مهمان آن کاسب شهری بود. آن کاسب بهبهانی او را در صورت بیماری نزد طبیب میبرد و نیازهای شهریاش را رفع میکرد و جالب اینجاست که بسیاری از بهبهانیها در خانه خود مهمانخانهای داشتند که مخصوص ایلیاتی بود که به نوعی رفیق یا شریک آنها به حساب میآمد.
همبستگی میان خود اعضای یک طایفه چطور؟
همبستگی بین جوامع عشایری نیز بسیار بالا بوده است. برای مثال سنت ۱۴۰۰ ساله بانگ زدن بختیاریها که اگر دشمنی خارجی حمله میکرد، با بانگ برآوردن که به نوعی تلفن عشایر بوده همدیگر را صدا میکردند و در کمترین فرصت علیه او متحد میشدند. عشایر بین خود همبستگی خیلی قوی داشتند. از رسم شیروره که نوعی دوشیدن شیرگوسفندان طایفه با همکاری هم بوده است بگیرید تا رسوم دیگر. حتی برای زمستانهای سرد برای خانوار گوشت و مرغ و همهچیز میگذاشتند.
و نگهبانان طایفه در برج تیر مینشستند که برای پاسبانی از طایفه بود اما از وقتی تفنگ آمد دیگر برج تیر کارکرد خود را از دست داد و خرابههای آن موجود است. افسوس که کسی نه اینها را مطالعه کرده و نه میکند و به همین سبب است که زندگی عشایر در این سالهای توسعه شهرنشینی و زندگی نوین بههم ریخته است.
این گمان ما غلط است که زندگی ایلیاتی را در معنایی بسیار سنتی و مربوط به سالیان دور و دراز میفهمیم که دیگر نسبتی با زندگی امروز ندارد. عشایر بسیار مدرن هستند و نیازهای خود را در جامعه امروزی بهخوبی تشخیص دادند. امروز یک طایفه یا تیره دیگر دام را «هِی» نمیکند تا از دامنهها و رودخانهها بگذرد بلکه با ماشین کوچ میکند. آنها موبایل دارند، در چادرهایشان به کمک برق تراکتور تلویزیون میبینند و کارهای دیگری که همه از پدیدههای زندگی جوامع نوین هستند.